سرشار از احساس پاکم
بهتر از این نمی شود...
عشق و صفا موج می زند !
همچون دریای خروشان
چگونه قدر این لحظات را بدانم؟؟؟
چگونه ریه ام را از هوای عاشقی پر کنم ؟؟!
تلالو نور در آینه های کوچک
نگاه منتظرانه...
نگاه غمگین
اشک شوق
اطرافیانم همه عاشق اند
به سویی می دوند
اما من اینجا فقط نظاره گرم
کسی در گوشه ای تنها زانوی غم به بغل گرفته
کسی آرام می گرید
کسی اعمال روز پیشین را بررسی می کند
وکسی نگاه منتظرانه و عاشقش در دور دست ها سیر می کند
کسی در اوج تفکربه نقطه ای خیره است و فردایش را مرور می کند
وبرنامه ریزی نسبتا دقیق برای گذشته تباهش دارد
پیرزن دل شکسته ای تسبیح سبز رنگش را بوسیله ی انگشتان نحیفش
جابه جا می کند اذکاری طویل می گوید
از فاصله ها گریزانم
فرسنگ ها را می پیمایم
به تو میرسم
به تو که شب ها و روز ها به من اندیشیدی
و مرا در آغوش پر مهرت نوازش دادی
بوسه ای بر گونه ام زدی
و مرا با گرمای و جودت گرم کردی
و با چشمان پر لطفت آسمان را نگریستی
و خدا را شکر کردی
هم اکنون تنها مانده ام بی تو
از من فقط و فقط بیشه ای بی آب وعلف مانده است
بارانی از چشمان ابری ام می بارد و گونه هایم را سیراب می کند
تنها به سوی تو می آیم
دلتنگم
در انتظار جرقه ای هستم
جرقه ای که می تواند آتش فاصله ها را کم کند
و مرا به یگانه معشوقم برساند
ترنم و طراوت نیلوفر تو را به یاد من می آورد
به سوی تو می آیم
سلام
سلامی به وسعت دریا
به وسعت تمام غم هایی که در دلم قرار داشت
به وسعت نگاهت که بوسیله آن تمامشان را زدودی
سلامی به قشنگی شکلات
سلامی به اندازه غم عاشق
سلامی به زیبایی معشوق
سلامی به شور عاشق
سلامی به مجنون
سلامی به لیلی
سلامی به زیبایی مهربانی
همه ی سلامهایم را تقدیمت می کنم به تو که
مهربانی
عاشقی
مجنونی
شکلاتی
و افسونگر
که میتوانی با نگاه زیبایت غم هایم را ببری به اعماق دریا و در
صندوقچه فراموشی بیاندازی . نیازی به قفل و کلید نیست .
قفل و کلید یعنی نگاهت
قفل و کلید یعنی معجزه
ومعجزه یعنی چشمانت